2y+7m
سلام ... پنجشنبه 19 دی 1392 : امروز وقتی مامانم رو دیدم که برای رفتن به کلاس زبان آماده شده بود ، با لحن اعتراض آمیز بش گفتم دوباره میخوای منو تنها بذاری ؟!! مامانم هم با تعجب گفت نه ، مگه شما تا حالا تنها موندی ؟ الآن بابا میاد پیشت بعدش من میرم ، من هم گفتم : اَه ، همش دفتر ، همش کلاس ، همش کار... بعدش هم قهر کردم و رفتم. ( خودمونیم ها قصد بهانه گیری داشتم مگر نه مامانم همه ی وقتش در اختیار منه ) جمعه 20 دی 1392 : مامانم میخواست موهام رو ببنده ولی من گفتم میخوام موهام مثل موهای لیلو باز باشه . جدیداً به بعضی کارتون ها علاقمند شدم مخصوصاً اونهایی که نقش اولش یه دختر باشه . کارتون هایی که بیشتر از همه دوست ...
نویسنده :
مهرسا و هوراد
9:34